جدول جو
جدول جو

معنی آواره کردن - جستجوی لغت در جدول جو

آواره کردن(مُ وَ جَ)
بیرون کردن. اخراج. تبعید کردن. جلاء دادن
لغت نامه دهخدا
آواره کردن
بیرون کردن، اخراج
تصویری از آواره کردن
تصویر آواره کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روانه کردن
تصویر روانه کردن
روانه ساختن، روان کردن، راهی کردن، گسیل کردن، فرستادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اداره کردن
تصویر اداره کردن
گرداندن امور، مدیریت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گذاره کردن
تصویر گذاره کردن
عبور کردن، گذشتن، عبور دادن، گذراندن، برای مثال ز رودهایی لشکر همی گذاره کنی / که دیو هرگز در وی نیافتی پایاب (مسعودسعد - ۵۷)
فرهنگ فارسی عمید
نگاه کردن نگریستن نگاه کردن نگریستن تماشا کردن: سخن درست بگویم نمی توانم دید که می خورند حریفان و من نظاره کنم. (حافظ. 240) توضیح گاه بتشدید ظا آید: آتش زدی در عود ما نظاره کن در دود ما. (دیوان کبیر 6: 1)
فرهنگ لغت هوشیار
در آمیختن با امرد: بشود لامحاله دهر خراب چون لواطه کنند در محراب. (حدیقه. مد. 669)
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی را گوارا ساختن گوارنده کردن: با کمال ناگواریها گوارا کرده است محنت امروز را اندیشه فردای من. (صائب)
فرهنگ لغت هوشیار
عبور کردن گذشتن: ترکمانان بر اثر آنجا آمده بودند و بحیلتها آب بر کرد را گذاره کردم امیر را یافتم سوی مرو رفته. یا گذاره کردن تیر. گذشتن تیر از موضعی: یک چوبه تیر در کمان نهاد و بینداخت آن چهار پسر را بسفت و گذاره کرد، عبور دادن گذراندن: زرود هایی لشکر همی گذاره کنی که دیو هرگز در وی نیافتی پایاب. (مسعود سعد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کفاره کردن
تصویر کفاره کردن
انجام دادن عملی که بدان گناهان پاک شود
فرهنگ لغت هوشیار
بستن لواشه: شیخ را دل شده بوسه چون قندش کن، اول ای دوست لواشه کن و پابندش کن، (میر نجات لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خواجه کردن
تصویر خواجه کردن
درآوردن خایه کسی اخته کردن خصی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حواله کردن
تصویر حواله کردن
چک کردن حواله دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روانه کردن
تصویر روانه کردن
حرکت دادن راهی کردن، ارسال کردن فرستادن (نامه و غیره)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آشکاره کردن
تصویر آشکاره کردن
هویدا کردن ظاهر ساختن، فاش کردن افشا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آماده کردن
تصویر آماده کردن
حاضر کردن مهیاکردن آمادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشاره کردن
تصویر اشاره کردن
اشارت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
بمزد گرفتن خانه و ملک یا کالایی را در برابر بهایی باستفاده در آوردن و از آن بهره جستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آوار کردن
تصویر آوار کردن
در بدر کردن، خراب کردن ویران ساختن، غارت کردن چپاول کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خواجه کردن
تصویر خواجه کردن
((~. کَ دَ))
اخته کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گزاره کردن
تصویر گزاره کردن
((~. کَ دَ))
گذشتن، عبور کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سواری کردن
تصویر سواری کردن
Ride
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از آماده کردن
تصویر آماده کردن
Concoct, Prepare
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اجاره کردن
تصویر اجاره کردن
Lease
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اشاره کردن
تصویر اشاره کردن
Hint, Point, Allude, Imply, Refer
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اجاره کردن
تصویر اجاره کردن
арендовать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اشاره کردن
تصویر اشاره کردن
намекать , подразумевать , указывать , ссылаться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آماده کردن
تصویر آماده کردن
выдумывать , готовить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سواری کردن
تصویر سواری کردن
ездить верхом
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اجاره کردن
تصویر اجاره کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اشاره کردن
تصویر اشاره کردن
anspielen, andeuten, implizieren, zeigen, sich beziehen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از آماده کردن
تصویر آماده کردن
zusammenbrauen, vorbereiten
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سواری کردن
تصویر سواری کردن
reiten
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اجاره کردن
تصویر اجاره کردن
орендувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از آماده کردن
تصویر آماده کردن
вигадувати , готувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی